پارلا سعیدیپارلا سعیدی، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره
یکی شدن من و بابایییکی شدن من و بابایی، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره
بابا علیرضابابا علیرضا، تا این لحظه: 43 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره
مامان پریمامان پری، تا این لحظه: 30 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

دلنوشته های مامان پری

بالاخره بعد هفت سال اتفاقی اومدم نینی سایت

5 اردیبهشت

سلام گلم خوبی؟ خیلی بزرگ وشلوغ شدی جوری که اصلا وقت نمیکنم بیام اینجا و از ادا اطاوارات بنویسم. ماما و بابا و دردر میگی خوب راه میری و وقتی دنبالت میکنم قدم هاتو تند تر برمیداری هیچ چیزی اجازه موندن در کمد رو نداره و همه چی باید کف اتاق باشه غذا ررو هم خدا رو شکر خوب میخوری امروز تولد دایی پیمان بود و خیلی سورپرایزش کردیم فردا کلاس خیاطی دارم و باید برم بخوابم عکستو تو مسابقه گذاشتم ایشالله که رتبه خوبی میاره. پارلا از سراب کانال بچه های ناز. برای ورود به مسابقه وارد لینک زیر شوید: https://telegram.me/joinchat/BhqI0TwQCpteFYgVav1VGA   ...
6 ارديبهشت 1395

17 بهمن 94

سلام فدات شم.تو این دو روز خیلی اذیت شدی و اذیت میکنی.از یه طرف سرماخوردگی داری و از طرف دیگه دندونت داره در میاد.خلصه دو شبه نزاشتی بخوابیم خدا کنه امشب بزاری بخوابم. راستی عزیزم خیلی خوب میتونی راه بری و تعادلت رو حفظ کنی. دووووووودووووووو.گووووووگوووووو و کوکو .اااااااا همش داری اینارو تکرار میکنی.چقدر بهم میچسبه وقتی اینارو میگی.اداهاتم که نگووووو ناز میکنی(دستاتو میندازی پایین یا قلاب میکنی و سرتو میگیری بالا.و لبخند ملاحت باری میزنی خخخخ{چی گفتم؟!!}) عصبی میشی(سرتو میندازی پایین و هرچی دستته رو میزاری زمین و بعدش اگه بهت توجه نکنم گریه میکنی.) خجالت میکشی.(سرتو میندازی پایین {به خصوص وقتی یکی از اشناها باهات میحرفه} ب...
17 بهمن 1394

5 دی ماه 94

دو ماه مونده تا یکساله شی.چقدر زود گذشت .انگار همین دیروز بود که جواب مثبت ازمایشو دیدم و فهمیدم که حاملم. این روزا درگیر رژیم دیابتی بابایی هستیم.عمو رسول توصیه کرده اگه این رژیم رو درست اجرا کنیم شاید (ان شا الله) دیگه نیازی به انسولین نباشه.البته الانم تاثیرات مثبتشو میبینیم مثلا به جای 4 دفعه و بعضی روزا 5 دفعه انسولین این روزا فقط 2 دفعه انسولین تزریق میکنه.که اونم به شدت کمه.خدایا خودت کمک کن.که همه امید و تکیه گاهمون تویی.مگه خودت نمیگی از تو حرکت از من برکت ماهم داریم با تمام وجودمون حرکت میکنیم.خیلی دوستت دارم مامانی.دعامون کن.
6 دی 1394

17 ابان 94

سلام گل من. خوبی ؟چند روز بود همش اینور اونور میرفتیم .حسابی حوصلم سر رفته بود.ولی دیگه رسیدیم خونه. بدون لحظه ای توقف میرم سر اتفاقات که متاسفانه اکثرشون بد هستن: 1)خاله لیدا مجبوره تا پایان 9 ماهگیش همش امپول و شیاف مصرف کنه تا بچشون سالم بمونه.هزینشم زیااااد خودشم که درد میکشه.خدا کمکشون کنه. 2) داداش همسایه بالایی به علت سرطان فوت کرد.واقعا ناراحت شدم.چون دو تا دختر دوقلو داشت.بحرانی شده سرطان که هیچ کس رسیدگی نمیکنه. 3)برات صندلی ماشین گرفتیم.که توش نمیشینی.یعنی چون نمیتونی شلوغ کنی توش.حوصلت سر میره. 4)ابجی مریم نامزد شده.خدا خوشبختش کنه. 5)4 تا از دندونات در اومده و منتظر عکسای رو شاسیت هستم تا یه جشن خوشگل برات ب...
17 آبان 1394