پارلا سعیدیپارلا سعیدی، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره
یکی شدن من و بابایییکی شدن من و بابایی، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره
بابا علیرضابابا علیرضا، تا این لحظه: 43 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره
مامان پریمامان پری، تا این لحظه: 30 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

دلنوشته های مامان پری

بالاخره بعد هفت سال اتفاقی اومدم نینی سایت

بدون عنوان

عرضی ندارم بانو فقط یادت باشد امروز که دختری در آینده مادر دختر دیگری هستی و روزی می‌آید که مادر بزرگ می‌شوی پس جدا از همه ناپاکی‌ها، تو پاک بمان! روز دختر مبارک دختر چیست؟ موجودی است که فقط شیطونی‌اش به یه دنیا می‌ارزه روز دختر مبارک       عزیزم امروز روزدختره  بابایی برخلاف مشغله زیادش امروز تونست ساعت 9:30 بیاد خونه و شام بریم بیرون بعدشم با مامان جون رفتیم پارک شما سوار قطار شدی  بعدش کلی سرسره سواری کردی بعدشم به همراه من و بابایی ماشین سواری کردی کلی باهم تصادف کردیم و خندیدیم تنها تصادفی که وقتی اتف...
15 مرداد 1395

27 اذر

28 هفتگی هم داره یواش یواش تموم میشه.وقتی تازه فهمیده بودم که باردارم(وقتی 9 هفته باردار بودم.) فکر میکردم اوووووووووف چقدر طول میکشه !!! ولی این مدت مثل یه چشم به زدن گذشت و الان دارم هفت ماهگی رو تموم میکنم . امروز یاد روزایی افتادم که تو پیشمون نبودی ، به قول بابا ادم یادش میره که چه جوری گذشتن اون روزا. حقیقت زندگی که بعضی وقتا تلخ و بعضی وقتا شیرینه اینه که زمان رفته دیگه برنمیگرده.حتی نمیتونی یه دقیقه از اون وقتا رو برگردونی و دوباره تجربشون کنی.چه روزایی گذروندیم هممون تو زندگیمون.بعضی روزا که یادمون میان آه ازز نهادمون برمیخیزه و با یاد اوری بعضی روزا بی اختیار لبخند رو لبامون میشینه.حسرت میخوریم که چرا قدر خیلی از روزا رو ندون...
27 آذر 1393

نامه ای از من به فرزندم

سلام تحسین مامان امیدوارم خوب باشی چون هیچ مادری تحمل بد حالی فرزندشو نداره. این نامه رو تو 26 هفتگی برات مینوسم. عزیز دلم الان که تو تو شیکم منی افسوس روزایی رو میخورم که نمیخواستم بچه دار بشم ...کاش زودتر به فکر اوردن تو بودم.اما الان هم خیلی خوشحالم که بچه ای مثل تو تو شیکمم دارم.خدا را هزاران بار شکر میکنم به خاطر دادن تو به من و بابایی. از خدا میخوام تو رو سالم و خوشبخت کنه. اولین روزایی که فهمیدم تو وجودمی رو هیچ وقت از یاد نمیبرم.خیلی پسر فهمیده ای بودی...نه تهوعی،نه استفراغی و نه هیچ حالت بدی بهم منتقل نکردی.از اولین روزها هم خوش یمنیت تو همه کارامون مشخص بود. چقدر بابا علی رضا از اومدنت خوشحال و ذوق زده بود نمیدونی...
10 آذر 1393
1