پارلا سعیدیپارلا سعیدی، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره
یکی شدن من و بابایییکی شدن من و بابایی، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره
بابا علیرضابابا علیرضا، تا این لحظه: 43 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره
مامان پریمامان پری، تا این لحظه: 30 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

دلنوشته های مامان پری

بالاخره بعد هفت سال اتفاقی اومدم نینی سایت

27 اذر

1393/9/27 16:07
نویسنده : مامان پری
134 بازدید
اشتراک گذاری

28 هفتگی هم داره یواش یواش تموم میشه.وقتی تازه فهمیده بودم که باردارم(وقتی 9 هفته باردار بودم.) فکر میکردم اوووووووووف چقدر طول میکشه !!! ولی این مدت مثل یه چشم به زدن گذشت و الان دارم هفت ماهگی رو تموم میکنم .

امروز یاد روزایی افتادم که تو پیشمون نبودی ، به قول بابا ادم یادش میره که چه جوری گذشتن اون روزا.

حقیقت زندگی که بعضی وقتا تلخ و بعضی وقتا شیرینه اینه که زمان رفته دیگه برنمیگرده.حتی نمیتونی یه دقیقه از اون وقتا رو برگردونی و دوباره تجربشون کنی.چه روزایی گذروندیم هممون تو زندگیمون.بعضی روزا که یادمون میان آه ازز نهادمون برمیخیزه و با یاد اوری بعضی روزا بی اختیار لبخند رو لبامون میشینه.حسرت میخوریم که چرا قدر خیلی از روزا رو ندونستیم.میتونستیم خیلی بهتر باشیم ولی نخواستیم.

بعضی روزا که یادمون میاد به خودمون افتخار میکنیم.چشمامونو که میبندیم هیجان اون روزو دوباره احساس میکنیم.

امروز بی اختیار یاد گذشته ها افتادم.لحظه های شیرین و تلخ زندگیم.شاید تو عمر 21 سالم فقط دو یا سه تصمیم یا اتفاق باعث ناراحتیم شدن....ولی بعد از این خیلی سعی خواهم کرد تا همین 2-3 اتفاق بیشتر نشن.

دخترم یا پسرم: همیشه تو زندگیت به خدا توکل کن.مطمئن باش خدا بهترینهارو برات رقم میزنه.هر وقت تو قلبت فشاری احساس کردی به خدا پناه ببر.اسمشو بلند صدا کن...از هیچ چیزی خجالت نکش فقط حرف دلتو بهش بگو.بگذار اشکها رو گونه هات جاری بشن.ازش فقط خودشو بخواه و آرامشی که هیچ کس نمیتونه بهت بده غیر از اونی که بالا سرته.

بهت یاد میدم که چطوری بهش توکل کنی و تصمیمای درست بگیری.میخوام به لطف خدا تو تو زندگیت حسرت روزای گذشتتو نخوری.آمین.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)